صفحه شخصی . .   
 
نام و نام خانوادگی: . .
استان: مرکزی
رشته: کارشناسی عمومی
تاریخ عضویت:  1391/02/27
 روزنوشت ها    
 

 آینه بخش عمومی

10

جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید” چه می بینی؟

گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد. بعد آینه ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟

گفت: خودم را می بینم! عارف گفت: دیگر دیگران را نمی بینی! آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند: شیشه. اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی. این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن: وقتی شیشه پاک باشد، دیگران را می بیند اما وقتی از جیوه پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند.

تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلوی چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.

شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 14:46  
 نظرات    
 
علی مجیدى 00:56 یکشنبه 18 اسفند 1392
0
 علی  مجیدى
جالب بود
ممنون اقای مرندی
شکوفه فرجی 15:02 یکشنبه 18 اسفند 1392
1
 شکوفه فرجی
بسیار زیبا . سپاس فراوان !
فخری سادات خنیا 15:37 یکشنبه 18 اسفند 1392
0
 فخری سادات خنیا
ممنون
امیر یاشار فیلا 01:56 دوشنبه 19 اسفند 1392
2
 امیر یاشار فیلا

جنگ از طرفِ دوست دل‌آزار نباشد / یاری که تحمل نکند، یار نباشد

تا رنج تحمل نکنی، گنج نبینی / تا شب نرود، صبح پدیدار نباشد

آهنگِ دراز شب رنجوریِ مشتاق / با آن نتوان گفت که بیدار نباشد

از دیده‌ی من پُرس که خواب شب مستی / چون خاستن و خفتنِ بیمار نباشد

مرغانِ قفس را المی باشد و شوقی / کآن مرغ نداند که گرفتار نباشد

دل آینه‌ی صورتِ غیب است، ولیکن / شرط است که بر آینه زنگار نباشد


(چند بیت از یکی از غزل‌های سعدی شیرین‌گفتار)