صفحه شخصی . .   
 
نام و نام خانوادگی: . .
استان: مرکزی
رشته: کارشناسی عمومی
تاریخ عضویت:  1391/02/27
 روزنوشت ها    
 

 خدا بخش عمومی

4

مرد جوانی که مربی شنا و دارنده ی چندین مدال المپیک بود،به خدا اعتقادی نداشت.او چیزهایی که درباره ی خدا می شنید مسخره می کرد.

شبی مرد جوان به استخر سرپوشیده ی آموزشگاهی رفت .چراغ خاموش بود ولی ماه روشن بود و همین برای شنا کافی بود.مرد جوان به بالاترین نقطه ی تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شیرجه برود.ناگهان سایه بدنش را همچون صلیبی روی دیوار ملاحظه کرد.احساس عجیبی تمام وجودش را فراگرفت از پله ها پایین آمد و به سمت کلید برق رفت و چراغ ها را روشن کرد.

آب استخر برای تعمیر خالی شده بود.

دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 08:42  
 نظرات    
 
پیمان شبستانی 16:39 سه شنبه 21 آبان 1392
1
 پیمان شبستانی
جالب بود اما فکر نکنم کافر با این حوادث آدم بشه!
فکرشو بکن این وهابی ها با این اتفاقات آدم شن!
مطلب کیانی زاد 11:07 چهارشنبه 13 آذر 1392
0
 مطلب کیانی زاد
میگم مهندس سالن سرپوشیده بود دیگه ؟